هاناهانا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

روزهای دختری به نام هانا

هنر نماييهاي يكسالگي

آقا ما دوربين نداريم..................به خاطر همين وبلاگم به روز نمي شه............... ولي من مي تونم از اين پست از هنر نماييهاي يكسالگيم تعريف كنم................. من ديگه حرفهاي آدم بزرگها رو نسبتا مي فهمم .............و اگر يك جمله آشنا باشد سريع عكس عمل نشان مي دم...........مثلا هميشه وقتي ازم مي پرسند چند سالته ؟ عدد يك رو با انگشت نشان مي دم...........مامانم ديروز داشت مي گفت ........بايد واكسن يكسالگي هانا رو بزنم .......ديد سريع من مشغول نشان دادن يك هستم ..............آره ديگه من حرفاتون رو مي فهمم.............. من با تلفن به طور خيلي جدي صحبت مي كنم ...........مكالمه من......... اد = الو دلا= سلام بد= بله واي.......يك...
21 اسفند 1390

تولد تولد تولد مبارک

من یکسال پیش به دنیا آمدم    حالا یکسال گذشته و تولدم است .............اونم از نوع کفش دوزکی   و کادوی مامان و بابای کفش دوزککککککککککککککککککک..................... اينم ليت هاي تولد مهمونا که دو نوع بود.....................     و صفحه یادگاری مهمونای عزیز.................. ...
13 اسفند 1390

آغاز ایستادن

دیروز اول اسفند دخترم ایستاد...............هانا خیلی وقت بود توانایی این کار را  داشت ولی می ترسید...........جالب اینجاست که حرف آدمو خیلی خوب می فهه............همجوری لبه مبل ایستاده بود ..........گفتم هانا دستتو ول کن...........دیدم دستاشو مثل حالت تسلیم چند ثانیه گرفت بالا و ایستاد.........منم انقده قربون صدقش رفتم ...........دیگه هی تکرار می کرد..............اگه ترسش بریزه مطمئن هستم به زودی راه می افته...................
2 اسفند 1390

در مقدمات تولد 2

هفته ديگه به اميد خدا تولد دختركم است ...........اينم كاراش يك دامن و يك تل..................كه اولين خياطي عمرم بود ..........واقعا مامان دوز است كارت دعوت كه بايد بريده شه ...
3 بهمن 1390

هانا 11 ماهه

سلام .......من خیلی خیلی شیطون شدم........من عاشق توپ بازی هستم.........  صبح تا شب در حال ورجه ورجه هستم...................اینجا مامانم برام مایو خریده..........ولی نمیدونم چرا این مایو یک کمکی برام بزرگه و مثل لباس شب شده...............   همنطور که می بینید من دستم رو اینور اونور می گیرم و همه جامیرم..............دیگه از روروئک هم خوشم نمی یاد ......چون سرعت آدم رو کم می کنه......... وقتی کسی نماز می خونه .......... خیلی با دقت بهش نگاه می کنم.............و هی می یام مهر رو کش می رم..............از همه چی نماز اصلا خوشم می یاد..........از لباسش ........از دولا راست شدنش...........خلاصه برام حسابی جالبه.......... ...
28 دی 1390

هانا و رفقا

مامان نوشت :هانا خانم خوبه................ولی شبا خیلی ناآرومی می کنه........کاشکی این هانا خانم به ما می گفت چه مشکلی داره..........یک ٥ دقیقه ای تقریبا فریاد می زنه تا از حال میری.............بچه ها کسی تجربه داره ..........البته یک دندون گنده هم داره داز بالا در می یاره............. هانا بی دندون حالا ٣ تا دندون پایین داره و یکی بالا.................مدل جدیده می دونید اولین عکسی که من از هانا دارم چی بود ........هفته ١٢ ........اون موقع ساعتها با دقت عکس رو نگاه می کردم............و حدس می زدم چه جوری می شه این خانم خوشگله..........   اون موقع هيچ بچه اي تو آشناها نبود و من با خودم فكر مي كردم ..........يعني هانا با كي ...
19 دی 1390