هاناهانا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

روزهای دختری به نام هانا

گذر زمان

این عکس مال زمانهای قدیم است.........اينجا مامانم بغل باباجونيم است............     حالا ٢٧ سال گذشته............. حالا نظر شما!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ...
3 آبان 1390

دیکشنری هانا

تو دیکشنری من دو تا لغت وجود داره............................................ مه مه مه .......................ناراحتی مامان............شیر...............خواب.......................در کل مشکل ده ........ده...............د ه..................بیرون............حمام..............خوشحالی و در کل سرخوشی........ یک نکته باید اضافه شه که ممکنه من دیگه نتونم بیام چون ممکنه کامپیوترمون خراب شه................عکس توضیحات بیشتر رو میده........................   ...
1 آبان 1390

فحش ناموسي

مللللللللللللللللللل مللللللللللللللللللللللللللللل تو زبان من یعنی خیلی بد..............خیلی خیلی بد........اگه کسی به من مل مل کش دار به من بگه........ من بلا فاصله بغض می کنم.   مامان نوشت : چرا واقعا!!!!!!!!!!!! ...
25 مهر 1390

من نصف ساله شدم.

شش ماه شد ...... ديگه به اين دنيا عادت كردم ..... ديگه اطرافمو مي شناسم ....... ديگه داره دنياي فرشته ها يادم مي ره...... .آخه هيچكي نمي دونه دنياي فرشته ها چه جوريه .........به خاطر همين هم من نمي تونم حرف بزنم .....انوقت من مي تونم تعريف كنم دنياي فرشته ها چه جوري است ...... در يك كلام ......من خيلي سرتق شدم .......به من مي گن سرتق بانو.....من ديگه خواسته ها مي گم .. و اگه يك چيزي مطابق ميلم نباشه يك جيغ مي زنم تا همه بفهمن يه من ماست چقدر كره داره...... من ديگه مي تونم بشينم ....دقيقا از آغاز شش ماهگي اين سورپيريز رو داشتم ....... با شش ماهه شدنم مامانيم ميره سر كار .......منم با كمك همه نگهداري مي شم تا ساعت 10 پيش باياييم...
18 مهر 1390

من دندون دار شدم

بلاخرررررررره دندونم زد بیرون. اونم ٢ تا باهم البته اولین جوانه دندون رو دقیقا دوشنبه هفته زد. دیروز عمه جونم برام آش دندونی درست کرد..........تا جوهای توش بترکه .......مثل دندون من که ترکیه از لثه هام..........   من دیگه خیلی حساس شدم اگه مثلا مامانم به بابام بگه بیا هانا رو بگیر خسته شدم خیلی بهم بر می خوره و بغض می کنم مامان نوشت: عذاب وجدان گرفتم از اینکه خسته بودم . منو ببخش عروسک. ...
18 مهر 1390

هانا و دوستان

5 شنبه یعنی دو روز پیش من و دوستام گردهمایی داشتیم و دقیقا 10 تا بچه 7 ماهه دور هم جمع شدیم و با هم مذاکرات جدی بر گزار کردیم.البته مبحث گردهمایی برای بنده کمی سنگین بود و بنده وسط جلسه خوابم برد. دور و زمونه خوبی شده چون از این 10 بچه فقط 2 تا دختر بود.من و باران بهاری..........چه اسم قشنگی چون اسم مامان باران بهار بود ما یک مبصر کلاس داشتیم که سر و گردن از همه ما بزرگتر بود و ماشاا.. خیلی تند و فرز چهار دست و پا میزد ....بنده مذاکراتی هم با ایشون داشتم.........البته آقا ارشان نیز به مذاکرات ما گوش می دادند.    این هم یک عکس از بچه های تیم ملی الف     ...
2 مهر 1390

می خوام برم دریا کنار دریاکنار هنوز قشنگه.......

می خوتم یک دهن براتون بخونم ....حمیرا خانم تو نیومدی دریاکنار ولی من رفتم.......... می خوام برم دریا کنار دریاکنار هنوز قشنگه آخ میدونم از سبزه زار تا شالیزار هنوز قشنگ بله ما رفته بودیم دریا کنار این دومین سفر من به شمال بود و انصافا خانمی رو به جا اوردم .......فکر کنم به مامانم رفتم انقدر خانم شدم ......... این هم شالیزار شبا هم در کنار مامان و بابام و دوستاشون می آمدیم تو تراس و جوجه می زدیم و حال حول می کردیم بدش می رفتیم تو ویلا و تا صبح پانتومیم بازی می کردیم ......آخه من نه که حرف زدن بلد نیستم از این بازی خیلی خوشم می یومد......... ...
28 شهريور 1390

هانا خانم دیگه بزرگ شده

من چند تا لقب دارم : هانا مانتانا هانا جونجونی خوشگل بلا سوسن  البته خواهر ساسان (سوسن و ساسات بدون دلیل است و همین جوری باباییم به من میگه سوسن) من حسابی بزرگ شدم . دیگه با یک جیغ خواسته هام رو می گم . حسابی غذا می خورم و عاشق امتحان غذاهای جدید هستم مثلا امروز برای اولین بار تخم مرغ خوردم. با دیدن بستنی جیغ می زنم و مامانیم باید یواشکی بستنی بخوره . وقتی مامانیم لباس بیرون می پوشه شروع به بال بال می زنم .با پیشبینی مامانیم تا ماه دیگر دیگه یک جا بند نمی شم.در ضمن هنوز از  دندون خبری نیست. این یک عکس از قلدریهای من است. من دیگه موهام بلند شده به همین خاطر موهامو شونه می کنم در ضمن تمرین رقص عربی هم م...
21 شهريور 1390

هانا با یه عالمه عکس

من در 6 ماه و دو هفتگی به آتلیه رفتم و بعد از 3 ساعت عکاسی در همان آتلیه به خواب رفتم .این نتایج زحمات من و دوستان است.............. اینجا من یک هانای پرپری هستم... این یک عکس هنری است که مثلا حموم هستم اینم حموم با روسری......   هانا در میان گلها هانا سنتی می شود فقط قلیونم کمه.......... چند تا عکس خوانوادگی هم است که رمزی می شود . خواهشمند است دوستان درخواست فرمایید تا با اجازه مامانیم رمز رو تقدیم کنم.......   ...
4 شهريور 1390