هاناهانا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

روزهای دختری به نام هانا

من نصف ساله شدم.

1390/7/18 13:53
نویسنده : هانا خانم
584 بازدید
اشتراک گذاری

شش ماه شد ...... ديگه به اين دنيا عادت كردم ..... ديگه اطرافمو مي شناسم ....... ديگه داره دنياي فرشته ها يادم مي ره...... .آخه هيچكي نمي دونه دنياي فرشته ها چه جوريه .........به خاطر همين هم من نمي تونم حرف بزنم .....انوقت من مي تونم تعريف كنم دنياي فرشته ها چه جوري است ......

در يك كلام ......من خيلي سرتق شدم .......به من مي گن سرتق بانو.....من ديگه خواسته ها مي گم .. و اگه يك چيزي مطابق ميلم نباشه يك جيغ مي زنم تا همه بفهمن يه من ماست چقدر كره داره......

من ديگه مي تونم بشينم ....دقيقا از آغاز شش ماهگي اين سورپيريز رو داشتم .......

با شش ماهه شدنم مامانيم ميره سر كار .......منم با كمك همه نگهداري مي شم تا ساعت 10 پيش باياييم هستم .....بعد ميرم پيش مامان جون بابا جونيم ..........اونا هم انصافا هوامو دارن.......منو حموم مي كنن ....... منو مي برن بيرون........ولي خيلي دوست دارن به من همه چي بدن  بخورم .... اونا يواشكي مامانيم بهم بستني مي دن.........ميوه ميدن .......سيب و انگور و مور و هويج مي دن ......انقدر ميدن بخورن كه وقتي مامانيم بر ميگرده .......من دلم نمي خواد شير بخورم....

خدا رو شكر وقتي مامانيم برمي گرده مي گه لبخند رضايت دارم ........يعني بهم خوش گذشته ......خدا كنه هيچ وقت از كار كردن مامانيم اذيت نشم ..........آخه من تو زندگي مامانيم  (نامبر وان) هستم ...

 من پاهامو سفت می گیرم و می توانم وایسم .....دیگه کم کم باید راه رفتن یاد بگیرم تا برم برای مامانیم نون بربری بخرم .........

در ضمن در شش ماهگی موهام رشد کرد ....خداییش شبیه عروسک نشدم.

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

بهار
21 مرداد 90 10:38
هانا جون عشق من از همون اولش عین عروسک بودی این عکسات دل ادمو میبره.
روناک مامان سام
24 مرداد 90 21:04
مرسي خاله
بوس بوس (واسه سام)
مامان رهام خان
25 مرداد 90 12:58
تولد يك سالگي تو هم مبارك رخام كوچولو
Vida
19 مهر 90 9:11
ناز بشي
t & h
30 آذر 90 16:05
دیگه کاری نیست که مامانت سرت نیاره دختر تورو چه به کلاه گیس این گیس های خودت خیلی خوشگلتره ها