هاناهانا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

روزهای دختری به نام هانا

هانا خانم چهار ماهه شد

دیروز تولد چهار ماهگی من بود ..... به همین خاطر مامانیم برام یک کیک پخت تا جشن بگیریم .... ولی متاسفانه من هیچ سهمی از اون کیک نداشتم .... من حتی بلد نبودم شمعها را فوت کنم... به هر حال چون تولدم بود خیلی شادمانی کردم ...چون  من دیگه چهار ماهه هستم ... دیگه حسابی چلوندنی شدم ...دیگه اطرافیانم رو خوب می شناسم ...دیگه وقتی من رو صدا می کنند بر می گردم .... دستم رو برای چیزهایی که می خوام یک کم بلند می کنم .... و یک کمکی غلت می زنم... دیگه من رو نباید رو تخت و مبل به امون خدا ول کرد... من با صدای بلند جیغ می زنم و کلی با صدای خودم حال می کنم .. اصلن شاید خواننده شدم.     ولی من در این روز مامانیم رو سورپزایز کردم ....
26 خرداد 1390

مشکلات من

سلام ملکم . خوب ببخشید به خاطر تاخیر چون لب تاب مامانم خراب بود و ما مجبور شدیم برای تعمیرش تا میدون ولیعصر بریم . از شما چه پنهون من اصلا از اونجا خوشم نیومد چون خیلی شلوغ پلوغ بود . من هم حسابی غریبی کردم و اصلن در کالاسکم بند نشدم .دوست داشتم تو اون شلوغی بغل مامانم یا مامان جونیم باشم و با لبخند به کالاسکه خالیم نگاه کنم. مگه چیه ؟ خب دوست داشتم.   بعد اومدیم خونه دیدیم آقاهه شارژر خراب به مامانم داده بود  . خلاصه فرداش مامان بابام دوباره رفتند و من دیگه باهاشون نرفتم  ولی این دفعه به خاطر مسائل سیاسی میدان بسته بودند . چشمتون روز به نبینه این شارژر پروژه شده بود. ولی بلاخره دیروز طلسمش به وسیله باباییم شکسته شد. مرسی ...
26 خرداد 1390