هانا خانم چهار ماهه شد
دیروز تولد چهار ماهگی من بود ..... به همین خاطر مامانیم برام یک کیک پخت تا جشن بگیریم .... ولی متاسفانه من هیچ سهمی از اون کیک نداشتم .... من حتی بلد نبودم شمعها را فوت کنم... به هر حال چون تولدم بود خیلی شادمانی کردم ...چون من دیگه چهار ماهه هستم ... دیگه حسابی چلوندنی شدم ...دیگه اطرافیانم رو خوب می شناسم ...دیگه وقتی من رو صدا می کنند بر می گردم .... دستم رو برای چیزهایی که می خوام یک کم بلند می کنم .... و یک کمکی غلت می زنم... دیگه من رو نباید رو تخت و مبل به امون خدا ول کرد... من با صدای بلند جیغ می زنم و کلی با صدای خودم حال می کنم .. اصلن شاید خواننده شدم.
ولی من در این روز مامانیم رو سورپزایز کردم . من چند روز بود در اعتصاب شیر خشک بودم . چون شنیده بودم شیر مادر خاصیت بیشتری داره به همین خاطر تصمیم گرفته بودم فقط شیر مامانم رو بخورم ولی خوب گشنگی به من فشار آورد و من اعتصابم رو شکوندم و شیر رو تا ته خوردم . ولی سورپرایز من این بود که در چهار ماهگی شیشه رو خودم دستم گرفتم و شروع به خوردن کردم
بعدش هم عروسکم رو بغل کردم و بک دل سیر خوابیدم . وای که سیری چقدر دلچسبه.