گزارش تصویری (راه رفتن)
من مدت مدیدی بود که با کمک میز راه می رفتم ...............
بعضی وقتا ماشینم رو هول میدادم و راه می رفتم .............
بعضی وقتا هم کارای خطر ناک می کردم.............
تا اینکه بلاخره موفق شدم و خودم به تنهایی را ه رفتم..................
اینم یک عکس از دختری که لباس مامانش رو پوشیده و بسیار شلخته است...........
اینخا هم مشغول مورچه خوار سواری است............
یک صندلی مخصوص هانا مانتانا هم دارم که روش عکس و اسمش است و خیلی دوسش دارم .........وقتی روش می شینم احساس بزرگی می کنم ...........ولی خیلی خطر ناک ازش پیاده می شم و خودم رو پرت می کنم پایین.............اه.............خدا به من رحم کنه.............
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی