من و دوستام
ای خدای خوب و بزرگ آخه من به کی بگم من عاشق انگشت شستم هستم و مکیدن اون رو با هیچ چیزی عوض نمی کنم . آخه یکی به این مامان من بگه مکیدن پستونک پلاستیکی کجا و میکیدن شصت خشمزه کجا.
من امروز خیلی خوش گذارانی کردم و با ۵ تا از دوستای همسنم رفتم بیرون (تازه همشون هم پسر بودن) ماجرا از این قرار بود که اون موقع که من همیشه با مامانم بودم منظورم اینه که تو شکمش بودم . با هم یک سری کلاسهای بارداری می رفتیم اونجا مامانم چندتا دوست پیدا کرد بعد با یک سایت آشنا شد خلاصه ما امروز با بچه های متولد بهمن ۸۹ رفتیم پارک مادران .
جالب اینجا بود که من نمونه پسر خودم رو هم دیدم.البته کلی خجالت زده شدم که باهاش عکس گرفتم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی