هاناهانا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

روزهای دختری به نام هانا

نمكدون

1392/11/30 11:14
نویسنده : هانا خانم
1,292 بازدید
اشتراک گذاری

اين روزا هانا خيلي نمكدون شده

خيل خوب مي دونم كه زود بزرگ مي شه و دلم برا ي شيرين زبونيهاش تنگ مي شه

دلم براي چلوندش تنگ مي شه

دلم براي پوست نرمش ( به قول خودش نمرش ) تنگ مي شه

 

چند روز پيش مي خواستيم بريم خروس بكشيم بعد با خودم فكر كردم چه كاري است با هانا بريم و براي كار ديگه اي از خونه خارج شديم

ديدم هانا مي گه : واي مامان تفنگم رو يادم رفت!!!!!!

مي گتم : تفنگ واسه چي ؟

مي گه: مگه نمي خواستي بريم خروس بكشيم؟؟؟؟؟؟

دختركم فكر مي كرد ما مي خواهيم بريم شكار خروس!!!!!!

 

شبا لج مامانم (مامان جوني )رو مي كنه

و من سعي مي كنم باهاش مقاومت كنه

ديشب ديدم گريه مي كنه مي گه : مامان جوني مهربان كجايي ؟؟؟

دلم كباب شد

 

تو حموم شامپو رو هي تو سطل مي زيره و شربت آبليمو درست مي كنه

نازنين :مامان جان شامپوها تموم شد

هانا : يك ذره ديگه بريزم؟

نازنين: واسه چي؟

هانا : آخه"سربت سشرده" است مثلا

نازنين : چي؟

هانا : "سربت سشرده"

نازنين : چي؟ ......آهان ..........شربت فشرده ........خداي من

 

وقتي براش از بچه هاي خيالي كه كاراي خوب مي كنن تعريف مي كنم

سريع مي پرسه : "امسش" چي بود ؟؟

يا مثلا وقتي كاري داره مي گه : مي شه" لفطن ".......

من كرمو هم عاشق غلط غلوط حرف زدنش هستم ........خوشم مي ياد

سعي مي كنم اصلا درستش رو بهش نگم تا ياد نگيره

 

اينم يك عكس كه رفته بوديم هاني پارسه يك روز ظهر وسط هفته .......

هانا واسه خودش عدس پلو انتخاب كرد .......

به عنوان دسر هم شله زرد خورد

 

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان سینا
3 اسفند 92 11:47
منم عاشق غلط حرف زدنه سینا هستم و هیچ دلم نمی خواد کلمه های غلطشو اصلاح کنم تازه خودم هم همونطور می گم مثلا مسقابه