هاناهانا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

روزهای دختری به نام هانا

هانا در مهدکودک

1393/2/12 19:57
نویسنده : هانا خانم
1,352 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی وقت بود که نبودیم ..........

تو این مدت اتفاقهای زیادی افتاد.........

اول از همه من یعنی هانا خانم بلاخره موفق شدم به مهد کودک برم ...........این قضیه مثل یک معجزه می مونه......پروژه ار قبل عید شروع شد ........هر روز گریه و اعصاب خوردی داشتیم ............

یک هفته با مامان رفتم..........

یک هفته با مامان جونی .........

بعد تنهایی از روزی 1 ساعت ولی همش با گریه و استرس.......

تا اینکه عید شد.......

وقتی تو عید حرف از مهد می یومد به همه اعلام می کردم كه من دوست ندارم برم ........

و اول اردیبهشت دوباره رفتم .......

این بار عاشق مهد شدم .....

اصلا باور نکردنی بود......

و هر روز با علاقه خدا رو شکر می رم ......

اتفاق مهم بعدی این بود که مامانم بعد از 8 سال از کارش کناره گرفت ...........

و شاید این هم در ارامش من در مهد رفتن موثر بود.........

این فاصله یک ماهه به من فرصت انتخاب داد و باعث شد ترس وجودی من از قضیه بریزه............

خبر خوب بعدی اینکه من به اتاق خودم کوچ کردم..........

شب ها مثل دخترای خانم مسواک می زنم و می رم رو تخت خودم می خوابم..........

اتفاقهایی که به نظر مامانم خیلی سخت بود به راحتی انجام شد...........

چون من دیگه بزرگ و خانم شدم ........همینطوره...........مگه نه !!!!!!!!!!

اینم عکس من و دوستام در حیاط مهد کودک

تو متن های شادی یک جا نوشته بودی : خوشحالی یعنی اینکه اردیبشهت داره می یاد..........

واقعا بهترین ماه سال ...........

خوشحالی یعنی بوی بهار ......و بوی گل

راستی دو تا جوجه کوچولو هم گرفتیم به اسم پر طلا و شاپرک

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)